خرید های قبل ازدواج
سلام به جوجوهای مامان بابا اومدم که باز از احوالات این روزامون براتون بنویسم. دلم براتون بگه که بابایی از اوایل ماه رمضون اومدن خونه و این روزا باهمیم. بابایی همه روزه هاشو گرفته و فک می کنم این روزا سختش شده و به رو خودش نمی اره. جاتون خالی هفته پیش با بابا حامد دو سری رفتیم بازار، دنبال سرویس طلا و حلقه اینا. حسابی بابا رو خسته کردم. به هر حال دیروز موفق شدیم این خریدا رو انجام بدیم. خوشبختانه شانس ما این روزا قیمتا اومده بودن پایین. خوشحالم که هم بابایی و هم من از خریدمون راضی بودیم و یه سرویس خوشکل خریدیم (بابایی دستت درد نکنه) از همه مهمتر اینکه این روزا با همدیگه خوش گذشت و یکی از کارهای قبل از ازدواج از جلوی پامون برداشته شد...