برای عسلامون

اولین نامه (اصلی)

سلام بابایی ها. این اولین نامه ای هست که براتون مینویسم. الان تو خوابگاه دانشگاهم ساعت 1 بعد از نصف شب. مامان خوشکلتون هم داره براتون مینویسه. هنوز مامانتون رو از نزدیک ندیدم. اون شبی که باهاش آشنا شدم به خودم گفتم همونیه که دنبالشم. از خوشحالی خواب نرفتم اونشب. الان چند هفته از آشناییمون میگذره. خیلی مامانتون رو دوست دارم. خیالتون راحت یه مامان خوشکل براتون انتخاب کردم که شما هم خوشکل بشین. همین دیروز حسابی دعوا کردیم نزدیک بود بهم بخوره. خیلی جون کندم تا نگرش داشتم. هنوزم ازم دلخوره. تو دفترم یه چیزایی دربارش نوشته بودم که خوشش نیومد.ولی دعوا یه خوبی خیلی بزرگ داشت اونم اینکه اگه چند تا شک کوچولو تو دلم بود دیگه تموم شد. الان با ت...
2 آبان 1390

نامه اول به خوشکلای نازم

سلام خوشکلای مامان نانازیای بابا  عجله نداشته باشین هنوز خیلی مونده که بیاین پیش ما چون منو باباتون هنوز راه خیلی زیادی در پیش داریم اول باید باهم عروسی کنیم بعد درسمونو بخونیم کارامون درست کنیم بعد که همه چی خوب خوب شد اون موقع شما بیاین  از روزی براتون می نویسم که منو بابا حامدتون هنوز همو ندیدیم ولی عاشقانه همو دوست داریم به خودتون افتخار کنین که بابای به این خوبی و مهربونی دارین عسلای نازم هنوز فکر نکردیم که اسماتونو چی انتخاب کنیم یه روز با بابا حامد می شینیم باهم فکر می کنیم سلیقه باباتون حرف نداره  بلبلای مامانی و بابایی نمی دونین چقدر منتظرتونیم چه برنامه ها و چه آرزوهایی برات...
2 آبان 1390