اولین نامه (اصلی)
سلام بابایی ها. این اولین نامه ای هست که براتون مینویسم. الان تو خوابگاه دانشگاهم ساعت 1 بعد از نصف شب. مامان خوشکلتون هم داره براتون مینویسه. هنوز مامانتون رو از نزدیک ندیدم. اون شبی که باهاش آشنا شدم به خودم گفتم همونیه که دنبالشم. از خوشحالی خواب نرفتم اونشب. الان چند هفته از آشناییمون میگذره. خیلی مامانتون رو دوست دارم. خیالتون راحت یه مامان خوشکل براتون انتخاب کردم که شما هم خوشکل بشین. همین دیروز حسابی دعوا کردیم نزدیک بود بهم بخوره. خیلی جون کندم تا نگرش داشتم. هنوزم ازم دلخوره. تو دفترم یه چیزایی دربارش نوشته بودم که خوشش نیومد.ولی دعوا یه خوبی خیلی بزرگ داشت اونم اینکه اگه چند تا شک کوچولو تو دلم بود دیگه تموم شد. الان با ت...